به گزارش خوبان وبلاگ “آدامس شیک” در بروز رسانی خود نوشت:
از خودم بدم آمد
قدم می زدم، دیدم نیازمندی به سراغ عابرین می آمد و تقاضای کمک مالی می کرد. زیر لب گفتم ای کاش سراغ من نیاید…
از خودم بدم آمد
به سمت خانه می رفتم که چشمم به صندوق صدقاتی خورد. ایستادم و دست در جیبم کردم و پول ها را درآوردم. دیدم پول خرد ندارم، پول ها را در جیبم گذاشتم و به راهم ادامه دادم…
از خودم بدم آمد
یکی از دوستانم که در روستایی دورافتاده زندگی می کند گفت : ” شخصی را می شناسم بسیار آبرومند و کاردرست که سه ماهی است اجاره خانه اش عقب افتاده. خیّری سراغ نداری بتواند کمکی به او بکند؟ ”
گفتم: “مگر ماهی چقدر اجاره می دهد؟ ” گفت: ” 30 هزار تومن. ”
گفتم : “خب، این که مبلغی نیست، خودم می دهم.”… ای کاش نمی گفتم خودم می دهم. می دادم و میگفتم کسی داده…
از خودم بدم آمد
اذان که گفتند، سریعا وضو گرفتم، عطر زدم و سجاده ام را پهن کردم برای نماز.حاضر نشدم 20 دقیقه وقت بگذارم و نمازم را در مسجد دم خانه به جماعت بخوانم…
از خودم بدم آمد
از خودم بدم آمد…
نظری ثبت نشده است