تا آنجا که عقل صاحب این قلم قد میدهد، معمولا مسوولان ارشد نظام را به جمع جوانان و دانشجویان و دانش آموزان میبرند تا آنها با نقل تجربیات خود و ارزشها و آرمانها والای نظام، نسل تازه را برای دفاع از آنچه با نثار خون صدها هزار شهید این سرزمین به ما به ارث رسیده است، ترغیب نمایند.
این محافل محل تسویه حساب و کنایه زدن و تمسخر رقبا یا این ارزشها و آدرس غلط دادن به مخاطب نیست در چنین شرایطی اگر شما بشنوید کسی به نخبگان قشر دانش آموزی کشور که در قالب مجلسی به همین نام گرد آمدهاند، گفته باشد “بروید راهیان نور عکس با چفیه بگیرید زمانی به دردتان میخورد” چه فکری با خود میکنید؟ چنین جمله ای ممکن است از سوی چه کسی به جوانان تشنه خدمت به این مرز و بوم گفته شده باشد؟ آیا پیش از این حتی بدبینترین افراد نسبت به وضع کشور و مسولان نظام میتوانند باور کنند رئیس جمهور مملکت چنین حرفی را خطاب به دانش آموزان بگوید؟ این حرف یعنی چه؟ مقصود از ادای آن چیست؟
آیا ریاست محترم جمهور رسما نسل پس از خود را به ریاکاری تشویق میکند؟ آیا این کاروانهای راهیان نور حرکتی مضحک و مستوجب تمسخر است؟ آیا داشتن نماد چفیه همراه خود با نظر داشت سوابق آن و از سر گذارندن سالهای جنگ و انس رزمندگان با این نماد، لایق اهانت و سرزنش و دست انداختن است؟ این حرف یعنی چه و از چه تفکر و چه باوری نشات میگیرد؟آیا رئیس جمهور با این نیش و کنایه قصده مسخره کردن فرد یا افراد و جریاناتی دیگر را داشته است؟ در این صورت آیا محفل دانش آموزی و دست آویز قراردادن کاروانهای راهیان نور و چفیه، گزینه مناسبی برای این منظور بشمار میرود؟ این ره که میروید به کجاست بزرگوار؟
من نمیدانم آقای دکتر برای این سوالات و هزاران سوال دیگری که با شنیدن جمله عجیب ایشان برای هر ایرانی عاقل بوجود میآید، چه پاسخ قانع کنندهای دارد؟ اصولا لزوم چنین اظهار نظری چه بوده است آیا ایشان را به سخنرانی برای دانش آموزان نخبه و جوانان مستعد این مملکت دعوت کرده اند تا آنان را به عکس گرفتن با چفیه برای روز مبادا دعوت کند؟ جوانانی که در آن محفل درست یا غلط به ایشان به عنوان اسوه و الگوی خود و یکی از برجسته ترین مسولان مملکت مینگریستد چه تصوری از این اظهار نظر خواهند داشت؟ وقتی روزنامه شرق با تفسیر آن کاریکاتور به اهانت به رزمندگان اسلام توقیف میکنید و میبندید آیا این حرف در قیاس با آن است … بگذریم!
آقای احمدی نژاد وقتی هشت سال پیش وقتی در کمال سادگی، به تصور صداقت در شعارهایی که میدادید به شما رای دادم و بسیاری را نیز به این کار ترغیب کردم، اگر مسوول دلسوزی چون شما کنارم بود و مرا نصحیت میکرد که “برو اسفندیار رحیم مشایی را پیدا کن و با او عکس بگیر و نظرش را جلب کن چرا که در آینده بیشتر از هر سابقه جبهه و جانبازی و دلسوزی برای انقلاب و … به دردت میخورد …” شاید امروز من هم یکی از نور چشمیهای شما در مقامات عالیه بودم. از خانم “آزاده اردکانی” دختر بیست و چند ساله ای که با لیسانس میکروبیولوژی و البته با سابقه معلم خصوصی زبان آقایان مشایی و بقایی بودن، رئیس موزه ملی ایران شد و مدتها بر دهها دکتر و کارشناسی ارشد باستان شناسی و … ریاست کرد که کم نمیآوردم.
البته قبول دارم با این پای لنگ و اتهام جانبازی شاید بسیار از خصایص ایشان را نداشتم دریغ که آن روز ما نظیر امروز شما کسی بود دلسوزی ما رو نصیحت کند!
نظری ثبت نشده است