به گزارش خوبان، «حال در این زمانه فرزندان خمینی(ره) می روند تا با خون خود ، عقیده و ایمان، حجاب و عفاف، مردانگی و شرف و اسلام ناب محمدی را از هجوم حرامیان پلشت نگهبان باشند، باشد که با پشتیبانی از ولی زمانه ، قدردان خون این عزیزان باشیم»
این قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی (حامد) شهید کوچک زاده است. شهیدی ۳۳ ساله که ۱۲ بهمن ماه 94 در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت رسید تا به عنوان هشتمین شهید مدافع حرم گیلانی معرفی شود.
حامد در حالی اولین بار به همراه دوست و همرزم باجناقش مهدی کاسی روز ۵ دی سال گذشته به سوریه اعزام شد که چند روز قبل عکس فرزندانش را در آتلیه ای گرفته بود تا تصویر خنده های آن ها را همیشه با خود همراه داشته باشد. یک سال از آن اعزام گذشته و حال آن عکس روی دیوار خانه نصب شده و در کنارش عکسهای پدر مانده و حال گوئی نوبت بچه ها و مادر خانه است که از عکس ها نگهداری کنند.
مهدی(حامد) کوچک زاده متولد آخر شهریور سال ۱۳۶۱ در سال ۸۶ عقد نمود که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های ریحانه ۷ ساله و فاطمه ۲ ساله هستند. ریحانه ای که امسال متفاوت با دیگر بچه های کلاس اولی وارد مدرسه شدو برای رفتن به مدرسه از پدرش در مزای شهدای رشت اجازه گرفت.
اولین سالگرد اعزام شهید کوچک زاده بهانه ای بود تا به دیدار خانواده این شهید برویم و با حال و هوای زندگی یک خانواده شهید مدافع حرم و دیدگاه ها و عقاید آن ها بیشتر آشنا شویم. این نکته گفتنی است که یک سال بعد از شهادت این شهید مدافع حرم دکوراسیون خانه جزء قاب های عکس هیچ گونه تغییری را به خود ندیده است. یک سال است که همین خانه کوچک محل حضور مردم و مسئولین است و در برای همه باز است که زندگی ساده ولی معنوی یک خانواده مدافع حرم را مشاهده کنند.
گفت و گوی ما با سمیه روزافزای همسر شهید حامد کوچک زاده و مهدی کاسی همرزم و باجناق شهید را در زیر بخوانید.
آقا حامد چند برادر و خواهر داشت؟
یک برادر و سه خواهر دارند و مادر ایشان سال قبل از شهادت ایشان به رحمت خدا پیوست و تقریبا در سالروز وفات مادرشان، پیکر شهید وارد ایران شد.
چطور شد که شهید کوچک زاده به سوریه رفتند؟
مهدی کاسی: به نظرم دو بحث را می توان در این اعزام مورد توجه قرار داد. یک بحث عقیدتی فکری بود. در بحث عقیدتی اظهر من الشمس بود که هرجا ندای کمکی برای یک مسلمان سر بزند وظیفه یک مسلمان است که کمک کند. برای همین است که پیامبر اسلام می فرماید کسی که اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد این فرد مسلمان نیست. انگیزه اصلی هم همین است که در وصیتنامه آقا حامد و دیگر شهدا ملموس است. شهید طاهرنیا هم به فرزندی که قبل از شهادتش به دنیا نیامده می گوید: من خیلی دوست دارم تو را ببینم اما در مقابل ندای کودکان در محاصره سوری وجدانم اجازه نمی دهد.
اما یک بحث عقلی هم خارج از این بحث کمک به سوری ها است که اگر این مدافعین نمی رفتند چه اتفاقی برای ایران ما می افتاد. مشخص است که کل این معادلات که در منطقه تهیه شد برای ضربه زدن به ایران و نابودی ایران بود.
در موج اولی که داعش تا خانقین آمد و استان های شمالی عراق را گرفت، این ها به لحاظ فاصله بسیار فاصله کمی با ایران داشتند. اگر اینها را تا مرز سوریه متوقف نمی کردیم قطعا در مرزهای مرزی خودمان باید جمع می کردیم. اگر می خواستیم امتحان کنیم همین داستان دفاع مقدس ما می شد.
شخصیت آقا حامد شخصیت فکری بود. سطح بالای تحصیلات در علوم سیاسی داشت، اکنون شهدا چون وجه نظامیشان پررنگ می شود خیلی ها به فضیلت های دیگر آن ها اشاره نمی کنند. ولی واقعا آقا حامد ما از لحاظ سیاسی پخته و آگاه بود. یعنی ژئوپولتیک منطقه را می شناخت جریانات را می شناخت و از مجموع این پکیج به منطقه اعزام شد.
تحصیلاتش تا کجا بود؟
کارشناسی علوم سیاسی داشت. از نظر نظامی هم دوره های مختلف نظامی را درمناطق مختلف ایران طی کرد. رسته اصلی وی زرهی و رسته فرعی پدافند بود.
حاج خانم شیوه آشنایی شما با آقا حامد چگونه بود؟
ایشان از دوستان دامادمان آقا مهدی بودند که به خودم معرفی شد و بعد از صحبت اولیه به خانواده معرفی شد.
چند سال باهم زندگی کردید؟
هشت سال
وقتی میخواستند بروند مخالفتی نکردید؟
ایشان یکی دوسالی حرف رفتن را می زدند، ابتدا مخالفت ها از جانب من بود،بعد یک مدت که آقای کاسی ماموریت گرفتند و تنها رفتند حامد خیلی ناراحت بود. ناراحتی ایشان را من زیاد ندیدم. خیلی صخبت می کرد و دوست داشت که عملی جنگ را ببیند. این که می گویند چطور رضایت دادم من می گویم کسی که کسی را دوست دارد باید دوست داشتنش را نیز دوست داشته باشد. برای همین من می دیدم که خیلی دوست دارند که اعزام شوند و با رضایت کامل ایشان را بدرقه کردم.
شما با یکدیگر بحث سیاسی هم می کردید؟
از لحاظ سیاسی ما اخبار را دنبال می کردیم و خیلی در این زمینه صحبت می کردیم در مورد مسائل مختلف از فتنه ۸۸ تا مسائل دیگر خیلی سعی می کردند همواره حضور داشته باشند و من نیز ایشان را همراهی می کردم.
از لحاظ سیاسی هم فکر بودید؟
بله و چون خیلی قوی بودند سعی می کردم در خط ایشان باشم.
توصیه ای موقع رفتن به شما کردند؟
معمولا خیلی نگران بچه ها بودند سفارش بچه ها را زیاد می کردند، من یک درصد هم احتمال هم نمی دادم که شهید شوند و حتما فکر می کردم که برمی گردند وقتی زنگ می زدند خودم بقیه خانم ها و همسران مدافع حرم را دلداری می دادم که اتفاقی نمی افتدکه در نهایت قسمت همین بود.
در سوریه که بودند ارتباط با یکدیگر داشتید؟
بله ما ارتباط داشتیم و این از شرط های ما بود که اگر بخواهید کوتاهی کنید این خیلی ناراحت کننده است. ایشان هم تا جایی که میتوانست و دسترسی داشتند همیشه با ما صحبت می کردند.
رابطه اش با بچه ها چطور بود؟
عالی، ایشان فوق العاده عاشق بچه ها بود و رابطه فوق العاده ای داشت.
از لحاظ شخصیتی چگونه بودند؟
خیلی خوش اخلاق بودند و روابط عمومی فوق العاده ای داشتند. خیلی جمع را دوست داشتند و همیشه سعی می کردند همه را جمع کنند و تفریحات با هم بودن را خیلی دوست داشتند و وارد جمعی هم که می شدند آن جمع شادتر می شد و خیلی هم شوخ طبع بودند. خیلی از آدم ها را هم جذب می کردند و فرقی هم نداشت که افراد مذهبی یا غیرمذهبی باشند. حتی کسانی که اهل رعایت های مذهبی هم نبودند حامد را خیلی دوست داشتند. ما در خانواده مان افرادی بودند که اهل حجاب نبودند و یا مقید نبودند ولی حامد را خیلی دوست داشتند، چون حامد با روابط عمومی که داشت به دل همه می نشست.
آقای کاسی ابتدا شما رفته بودید سوریه ؟
بله من اول بودم و بعد سری بعد هم با هم رفتیم. اوضاع سوریه مثل اوضاع جنگی ایران بود که بگوئیم فلان لشگر برود آن جا موضع بگیرد . یک جنگ شهری فرانوین در آن جا وجود دارد که مختصات خاص خودش را دارد.
آیا عملکرد مستشاران ما در آن جا میتوانست هزینه های کمتری داشته باشد؟
کاسی: والا این حرف ها شاید کمی از دهن ما بزرگتر باشد. شاید در قواره سردار سلیمانی و سرداران نیروی قدس باشد که صحنه را از بالا می بینند و می توانند صحبت کنند. ولی اگر حسابگرانه خودمان نگاه کنیم باید بگوئیم نه، ماهشت سال جنگ تحمیلی با عراق داشتیم که در هشت سال بیش از ۳۵۰ هزار شهید دادیم ، در حالی که ما الان در ششمین سال جنگ سوریه که وارد شده ایم تعداد شهدای ما به هزار نفر رسیده است. در حالی که اگر قرار بود ما این را داخل ایران جمع کنیم در همان روز اول همان قضیه دانشگاه پدافند موصل ممکن بود اتفاق بیفتد که در یک روز هفتصد نفر را تیرباران کردند.تکفیری ها از هیچ چیزی شرم ندارند، ما وقتی می گوئیم تفکر تکفیری با افراد طرف نیستیم، با تفکری طرف هستیم که ۱۵۰ سال عقبه دارد ، برای این جریان کتاب نوشتند و جریان سازی کردند تا بدین جا رسید. شما دیدید بعد آزادسازی حلب فیلمی منتشر شد و کودک هشت ساله ای لباس انتحاری پوشید، چه مقدار از آمادگی فکری باید این افراد برسند که چنین اقدامی کنند؟به ضرس قطع می گویم میزان جنایت تکفیریها در این چند سال روی چنگیز و تیمور و آتیلا و دیگر خونخواران جهان را سفید کرد. من در همین حلب صحنه ای دیدم که روستایی میخواستند تخلیه کنند و زورشون نمی رسید. هرجا که میخواهند خالی کنند عملا زمین سوخته برجای می گذارند و هیچ چیزی نیز متوجه نمی شوند که بگوئیم فلان مسجد این اندازه قدمت دارد یا شهر پالمیرا آن اندازه تاریخ دارد. این ها دختری هشت ساله را لباس عروس پوشیدند و سرش را گوش تا گوش بریدند و در حالی که داشت جان می داد از شهر خارج شدند. این تصاویر ضبط شده و آن قدر این تصاویر دیده شده که دیگر عادی شده است. من احساس نمیکنم هزینه زیاد بود. هم از لحاظ عقیدتی باید باید این هزینه داده می شد و حتی اگر بعد عقیدتی هم نگاه نمی کردیم صدها برابر این را می توانستیم متحمل شویم.
حاج خانم نگاه مردم به شهدای مدافع حرم چگونه است؟
والا خیلی ها هستند که درک نمیکنند ولی حرف و حدیث ها هم پشت ما زیاد است که می گویند این ها به خاطر پول رفتند و این ها فلان قدر گرفتند. ولی اگر خودشان را جای ما بگذارند حاضر نیستند که تمام دنیا را بگیرند و عزیزترین شخصشان را از دست بدهند. حرف و حدیث ها زیاد است و اکثرا بر سر مادیات است.
حضوری هم به شما گفتند؟
با واسطه پیش آمده که بگویند فلانی این قدر گرفته که من در جواب گفتم من حاضرم از تمام همه آن چیزهایی که به من میگوئید به من دادند با یک لباس از خانه بیرون بیایم که همسرم برگردد ، اما شما عزیزترین فرد خودت را بده، شما بچه ات را بده، اگر حاضری که هیچ اگر نه که بدان خیلی سخت است. باید بگویم بعد از این ماجرا دیگر مادیات برای آدم کم ارزش می شود . چون انسان انگیزه ای برای مادیات پیدا می کند.
مگر مدافعان حرم چقدر حقوق می گرفتند که این حرف ها و سخنان است؟
حرفی که مادرم همیشه می زند این است که ما چیزی کم نداشتیم در زندگی و حداقل های خودمان را داشتیم. فکر نمیکنم کسی باشد که پول را جایگزین جانش کند. بزرگترین نعمت که خدا داده نعمت حیات است و قابل مقایسه با مادیات نیست. قابل مقایسه نیست که من دو فرزند دارم که جای خالی پدرشان حس می شود.
در این رابطه آقای کاسی حرفی دارید؟
باید ببینیم منشاء این حرف ها از کجا بیرون می آید. این حرف ها منشاء بیرون آمدنش مشخص است. دومین مساله این است که سبک زندگی خانواده شهدا مشخص است، اگر تغییر خاصی دیدید از حاصل این داستان میتوانید ماجرا را اینگونه احساس کنید. ولی ما هرچه شهدای مدافع حرم را میبینیم چه بسا پسرفت هم کردند که پیشرفتی هم حاصل نشده است.
آقا حامد ما یک خانه در مسکن مهر داشت که اکنون اجاره دادند. آن جا در خانه ای نزدیک هشتاد متر زندگی می کردند که حال در جایی زندگی میکنند نزدیک ۴۰ متر، اگر چیزی است بیایند نشان دهند. عده ای هم هستند که میخواهند وجدان خود را راحت کنند در حالی که می دانند چنین داستانی نیست تا احساس تکلیف نکنند.
الان دیگر روشنگریها شده و کسی که خودش را به خواب نزده می توانست چنین فکری کند. یکی به من گفت شنیده ام روزی سی میلیون به شما می دهند. گفتم خب حرف شما درست شما یک انگشت خودت را بیار اینجا و من سی میلیون ماشین را می فروشم و می دهم و یک انگشت شما را قطع میکنم. اصلا قابل مقایسه نیست.
شما وصیت نامه شهید را بخوانید. این مانیفست شهید است. این را که بخوانید اثری از مادیات در آن نیست، این از یک عقبه تاریخی می گوید آندلس، میگوید من رفتم فکر تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی باشید و بی تفاوت نباشید.
اصلا و ابدا این تصور را نکنید که کسی که به سوریه رفته که در مورد جوانب داستانش فکر نکرده است. اینها رامبو بازی نیست. حضرت آقا ۵ مزیت برای مدافعان حرم برگزیدند یکی همین است.شما در مورد مدافعان حرم میبینید باید خیلی این پتانسیل و فضا فراهم باشد که برود. شما می دانی جایی می روید که راه برگشتی ندارید. خیلی ها در دفاع مقدس در همان خط ۲ و ۳ می ماندند و فرار می کردند. اینجا اینگونه نیست.اینجا بحث دلسوزی و ترحم نیست، اما صرف مراوده کردن و مراجعه کردن خیلی مسائل را متوجه میکند. ما در همین شهر خانواده شهدای مدافع داریم و وضعشان معلوم است. خیلی چیزها باید گفته شود که با عقل جور در بیاید. این همه هزینه ای که می گویند با بودجه محدود کشور و بودجه نظامی با عقل سازگار نیست.
شهید کوچک زاده از لحاظ سیاسی گرایش خاصی به جریانی داشت؟
مهدی کاسی: حامد مثل خیلی از بچه های انقلابی دنبال عقاید انقلابی بود و اصطلاح خاصی داشت که می گفت ما عمله انقلاب هستیم. خب در انقلاب یک نورافکن به نام ولایت فقیه است که مابقی پارامترها با آن سنجیده می شود. ما بقی هم با آن می سنجد. حامد هم از آن مستثنی نبود. معانی مختلف اصلاح طلب و اصولگرا و چپ و راست مورد قبول ما نبود. خط کشی کردن قرمز و آبی دو قطبی کردن فضاچیزی است که بارها رهبری در موردش نهیب زده و این شهید هم بر آن تاکید داشت.
اما بدین معنی نبود که به عرصه سیاسی بی تفاوت باشد. در انتخابات ها حضور پررنگی داشت، می توانست بین خوب و بد و بد و بدتر انتخاب و طرفداری کند. ولی حرفش این بود که کدام به درد انقلاب می خورد. در جریاناتی که اتفاق می افتاد همن چند بعد را باهم داشت. به طور مثال در فتنه۸۸ عده ای بستری را فراهم کردند که کوران حوادث به هر حال برای دشمن این فرصت فراهم شد عقده گشایی ها را انجام دهد و یک عده را وارد کف خیابان کرد. آقا حامد در همین بحث ها وارد شدند. در همین شلوغی ها از جریان مقابل چند رفیق پیدا کرد و با آن ها بحث سیاسی می کرد ، خیلی وقت ها می آمد و در جاهای مختلف قرار ملاقات می گذاشت وبحث هایی را آماده می کرد. رفقای این تیپی زیاد داشت.
تیپ رمان «قیدار» رضا امیرخانی خیلی برای ایشان جالب بود. یک جمله از کتاب را برای من اس ام اس کرد که« از زیارت نامه ارباب و سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم این جور بر می آید که پروردگار عالمیان رفیق بازها را بیشتر دوست دارد». این تصور اشتباه است که عده ای فکر می کنند شهدا مشکل دارند و دچار افسردگی هستند، این در مورد تکفیری ها و تفکراتشان فرق می کند ولی در مورد شهدا آن شوخ طبعی و حواس جمعی را نسب به اطراف می بینیم. همین عکسی که بالا سر شما است و دو بچه ایشان به همره بچه ما در یک آتلیه نشان می دهد و این عکس را قبل از اعزام گرفتند و تا لحظه شهادت در کنارشان بود. از سوی دیگر بعضی ها را داریم که به دوستان و رفقا می رسندو برای خانواده وقتی ندارند، شهید کوچک زاده همین هم نبود. همه چیزش سر اندازه بود.
نگاه مسئولین مختلف سیاسی در این مدت به شما چگونه بوده؟ از لحاظ کارهایی که کردند و قول هایی که دادند.
والا ما خیلی انتظار از کسی نداریم. هرکسی که به ما سر می زند ما همین را می گوئیم که انت%D
تئاتر« شُله پزان» در خمام به روی صحنه رفت
سوت بازی مس کرمان و تراکتور تبریز به میلاد موسوی رسید
کیان شیرزاد به تیم فوتبال نونهالان ملوان بندرانزلی پیوست
۲۲ هزار جلد کتاب در کتابخانه عمومی خمام موجود است
اهدای اعضای بدن شهروند گیلانی؛ نجاتبخش ۳ بیمار بدحال