نویسنده وبلاگ «من و چادر، خاطره ها» در آخرین مطلب وبلاگش نوشت:
با برادرم توی خیابان می رفتیم
چشمم افتاد به دختری چادری که از خیابان می گذشت
گفتم: چقدر بدم میاد از چادر…حس بدی داره
برادرم گفت: حال نمیده نه؟
.
.
.
تازه فهمیدم چرا چادر را دوست ندارم
حالا بجای چادر، حالم از خودم بهم خورد.
ارسال با ایمیل
من چادرم را دوست دارم: به نوبه ی خودم از بزرگواری که برادری کردند این ایمیل دلسوزانه را فرستادند تشکر می کنم.
به نظرم یک دلیل رواج بدحجابی برادرهایی هستند که دلسوزی نمی کنند در حق خواهرانشان؛ مسائلی که ممکنه به ذهن هیچ دختری خطور نکنه و شاید فقط یک پسر جوان آن را بداند را با مهربانی و دلسوزی به خواهرانشان نمی گویند که اگر بگویند هیچ دختر پاکدامنی حاضر نیست حتی به بدحجابی فکر کنه. این دریغ کردن دلسوزی -که به شکل طبیعی در وجود هر برادری نسبت به خواهرش وجود داره -برای من یک معمای بزرگه.
امیدوار بودم و هستم اینجا آقایان جوانمردی باشند که با ادبیاتی که یک برادر دلسوز و عفیف در اینگونه موارد خواهر خودش را هوشیار و مطلع میکنه، خواهران ایمانی خودشان را هوشیار و مطلع کنند.
تسلیت نوشت: هموطن آذری ام همه ی ملت ایران در مصیبت وارده سهیم هستند برای فوت شدگان این حادثه مغفرت و برای بازماندگان صبر و برای تک تک خودمان توفیق به عمل به وظیفه را از درگاه خدای متعال مسئلت دارم.
نظری ثبت نشده است